هر وقت از کنار حرم حضرت معصومه رد می شوم و می بینم که زنان بی چادر برای ورود به حرم ناچارند چادر به سر کنند به فکر بچه بیچاره همراه آن زن می افتم و از خود می پرسم در ذهن آن بچه چه چیزی نقش می بندد وقتی این صحنه را می بیند .او مادرش را در جاهای مختلف با وضعیت های مختلف دیده در خانه در عروسی در کوچه در هنگام خرید و جاهای دیگر و در هر جا او را با لباسی دیده گاه با روسری گاه با مقنعه گاه با شال گاه بدون هیچ پوششی و از دیدن تفاوت لباس ها در موقعیت های مختلف نتیجه گرفته که هر نوع پوشش برای جایی است وحال که میبیند مادرش برای ورود به حرم باید چادر سرکند نتیجه می گیرد که چادر فقط برای حرم است اگر اجباری باشد واگر مثل حرم امام خمینی اجباری نباشد در حرم هم چادر لازم نیست . این بچه وقتی زنان چادری را در خیابان و در هر جا غیر از حرم میبیند باز برایش سوال پیش میآید که پس چرا این زنان در جایی غیر از حرم چادر به سر کرده اند و چون طرز پوشش مادرش را دیده و مادرش را بیش از دیگران قبول دارد نگاه مبهمی به چادر پیدا می کند وآن وقتی که به مدرسه می رود ویا به سن تکلیف میرسد دیگر برایش چادر در هر جایی غیر از حرم چیز اجباری است و دیگر به سختی چادر به سر میکند.
کلمات کلیدی: